داستان کوتاه 6

پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد . روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد .همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد ، به نزد او آمدند و گفتند : عجب بد شانسی ای آوردی .
پیرمرد جواب داد : " بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟"
چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند
اسب وحشی دیگر به خانه ی پیرمرد بازگشت .
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه 5

حامد با اصرار سوار ماشین پدرش شد .هر کاری کردند از ماشین پیاده بشه نشد که نشد. پدر و مادرش فکر میکردند اگه بفهمه بابا بزرگ رو میخوان ببرن خونه سالمندان و اون دیگه نمی تونه پدر بزرگش رو ببینه قیامت به پا میکنه.اما اینطور نشد.خیلی اروم نشست صندلی جلوی ماشین، مثل آدم بزرگها.
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه 4

انسانیت، ساده یا پیچیده!

چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها ,, افراد زیادی اونجا نبودن , 3نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا 60-70 سالشون بود ,,
 

ادامه مطلب ...

داستان کوتاه 3

یادمان باشد، زود دیر می شود...

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید. بچه ماشین بهش زد و فرار کرد. پرستار:این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
 
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه 2

پسرک برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی میکرد. از این خانه به آن خانه میرفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی میکرد.
تصمیم گرفت از خانه ا

ی مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد، دختری جوان و زیبا در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسرک به آهستگی شیر را سر کشید و گفت چقدر باید به شما بپردازم؟
دختر پاسخ داد چیزی نباید بپردازی، مادرم به ما آموخته که نیکی ما هیچ ازائی ندارد. پسرک گفت پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری میکنم.
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نموده و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر (هوارد کلی) جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اتاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد، در اولین نگاه او را شناخت و بر آن شد تا هر چه زودتر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سرانجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان آن زن جهت تائید نزد او برده شد. دکتر در گوشه صورتحساب چیزی نوشت و آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت زیرا مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد، چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود، همانطور که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگی آنرا بارها خواند:
«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»

داستان کوتاه 1

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آنرا دزدیده باشد، برای همین تمام روز اور ا زیر نظر گرفت و متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد زیرا مثل یک دزد راه میرود و مثل دزدی که میخواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ

میکند. او آنقدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد و لباسش را عوض کند و به نزد قاضی رفته برای شکایت. اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود.
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه میرود، حرف میزند و رفتار میکند .
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را میبینیم که دوست داریم ببینیم.

داستان کوتاه

 عشق ،ثروت ،موفقیت کدومشو انتخاب میکنی؟

 

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»

ادامه مطلب ...

معنای نام کشورهای جهان

 

معنای نام کشورهای جهان

 

آرژانتین: سرزمین نقره (اسپانیایی)  

آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما / آفتابی جنوبی (لاتین، یونانی) 

آلبانی: سرزمین کوه نشینان 

آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن (فرانسوی، ژرمنی) 

آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود 

اتریش: شاهنشاهی شرق (ژرمنی) 

اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان (یونانی) 

ازبکستان: سرزمین خودسالارها (سغدی، ترکی، فارسی دری) 

اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی (فنیقی) 

استرالیا: سرزمین جنوبی (لاتین)

ادامه مطلب ...

دانستنیهای جالب درمورد سبیل گربه !!

دانستنیهای جالب درمورد سبیل گربه !!   

 

 

سبیل ها موهای بلند، ضخیم و انعطاف پذیر صورت گربه ها هستند. این موها در ردیف های افقی روی ناحیه برآمده میان گوشه های بالای لب و لبه های بیرونی بینی گربه قرار دارند. سبیل ها مانند مو و ناخن می ریزند و جایگزین می شوند، امّا در چند مورد با موهای بدن گربه تفاوت دارند. سبیل ها دو تا سه مرتبه ضخیم تر از موهای بدن گربه هستند و تا عمق زیادی در پوست صورت گربه فرو رفته اند. در منطقه ای که پر از اعصاب و رگ های خونی است. سبیل ها را به دلایلی که خواهیم گفت، نباید برید یا کوتاه کرد. معروف ترین فایده سبیل ها، کمک کردن به گربه در راهیابی است. این تارها به دلیل وجود گیرنده های عصبی بسیار در اطراف ریشه آنها، آن قدر حساس هستند

ادامه مطلب ...

دانستنیهای بامزه جدید۴

دانستنیهای بامزه جدید

آیا میدانید خوردن زعفران خنده را زیاد می کند

آیا میدانید بهترین خاویار دنیا خاویار ایران  است(طنز:ایا میدانید اکثر ایرانی ها خاویار نخورده اند) .

آیا میدانید دومین تولیدکنندهٔ انجیر جهان ایران  است.

آیا میدانید مغز انیشتین ۱۳۷۵ گرم وزن داشته است .

ادامه مطلب ...